جدول جو
جدول جو

معنی کینه داری - جستجوی لغت در جدول جو

کینه داری
(نَ / نِ)
حالت و کیفیت کینه دار. دشمنی. خصومت. کینه توزی:
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری.
حافظ.
و رجوع به کینه دار شود
لغت نامه دهخدا
کینه داری
حالت و کیفیت کینه دار: بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زینت دادن سقف یا دیوارهای داخل ساختمان با چسباندن قطعه های کوچک آیینه به شکل های هندسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه شتری
تصویر کینه شتری
کنایه از کینۀ شدید و ماندگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه داری
تصویر خانه داری
فن یا هنر اداره کردن خانه شامل آشپزی، خیاطی، بهداشت، تغذیه، تربیت اطفال، اقتصاد، صنایع دستی، اخلاق، مقررات خانوادگی و مانند آن، تدبیر منزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه کاری
تصویر پینه کاری
شغل و عمل پینه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه دار
تصویر کینه دار
کینه توز، آنکه در دل از کسی کینه دارد، کینه کش، انتقام گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاه داری
تصویر کلاه داری
پادشاهی، سلطنت، برای مثال نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند (حافظ - ۳۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نَ / نِ)
عمل آینه دار: دریغ آمدم همی تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. (گلستان) ، سرتراشی. گرّایی. سلمانی گری. حلاقی. مزیّنی، دلاکی، حجامی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ کَ/ کِ)
آنکه دارای کینه است. دشمن. (فرهنگ فارسی معین). بداندیش. خصم. آنکه از دیگری عداوت و خصومت در دل دارد:
شما گر همه کینه دار منید
وگر دوستارید و یار منید.
فردوسی.
دو شاه و دو کشور چنان کینه دار
برفتند با خوارمایه سوار.
فردوسی.
اگر خواهی که کم دوست و کم یار نباشی کینه دار مباش. (قابوسنامه).
نبینی که چون کینه داران گل نو
پر از خون دل و دست پرخار دارد؟
ناصرخسرو.
نهان دشمنی کینه دار است بر تو
نباید که بفریبدت آشکارش.
ناصرخسرو.
از ایشان یکی کینه دار است و بدخو
دگر شاد و جویای خواب است و یا خور.
ناصرخسرو.
بر نیکبخت سرخ چنانی بدین سبب
هستی تو کینه دارتر از کافر فرنگ.
سوزنی.
بترس از کینه دار نیم کشته
که بد گیرند مار نیم کشته.
امیرخسرو (از آنندراج).
، انتقام جو. کینه خواه و جنگجو:
سپهدار چون قارن کینه دار
سواران جنگی چو سیصدهزار.
فردوسی.
بر لشکر شهریار آمدند
جفاپیشه و کینه دار آمدند.
فردوسی.
از او بازماندند هر سه سوار
پس پشت او دشمن کینه دار.
فردوسی.
فرازآمدش تیغزن صدهزار
همه رزمجوی و همه کینه دار.
فردوسی.
به جهرم فرستاد چندی سوار
یکی مرد جویندۀ کینه دار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیزه داری
تصویر نیزه داری
نیزه در دست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه کاری
تصویر کهنه کاری
کهنه کار بودن مجرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کاری
تصویر پینه کاری
عمل و شغل پینه کار وصالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزینه داری
تصویر خزینه داری
نگاهداری خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه داری
تصویر خانه داری
عمل خانه دار، شغل خانه دار تدبیر منزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آئینه داری
تصویر آئینه داری
عمل آیینه دار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تزیین داخلی ساختمان که بوسیله آیینه های کوچک و نشاندن آنها بر دیوار و سقف اشکال هندسی و گل و بته های مختلف ایجاد کنند، مجموع آیینه های کوچکی که برای تزیین بدیوار و سقف نشانده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیینه داری
تصویر آیینه داری
عمل آیینه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه دار
تصویر کینه دار
آنکه دارای کینه است دشمن، انتقام جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینه داری
تصویر آینه داری
عمل آیینه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه داری
تصویر خانه داری
هنر اداره خانه یا مجموعه آگاهی های مربوط به آن مانند، آشپزی، خیاطی، شغل و عمل خانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میوه داری
تصویر میوه داری
Fruitiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریشه داری
تصویر ریشه داری
Inveteracy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دانه داری
تصویر دانه داری
Graininess, Grittiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از میوه داری
تصویر میوه داری
frutalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دانه داری
تصویر دانه داری
зернистость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریشه داری
تصویر ریشه داری
закоренелость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریشه داری
تصویر ریشه داری
Eingewurzeltheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دانه داری
تصویر دانه داری
Körnigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از میوه داری
تصویر میوه داری
owocowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دانه داری
تصویر دانه داری
зернистість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریشه داری
تصویر ریشه داری
укоріненість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از میوه داری
تصویر میوه داری
фруктовость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دانه داری
تصویر دانه داری
ziarnistość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریشه داری
تصویر ریشه داری
zakorzenienie
دیکشنری فارسی به لهستانی